معنی غول خیالی برف ها
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
پنداری گذرا (صفت) منسوب به خیال از روی خیال: امر خیالی، تصوری وهمی موهوم، نا پایدار.
فارسی به عربی
عربی به فارسی
فرهنگ عمید
موجود افسانهای بسیار بزرگجثه و بدهیکل،
جانور مهیب مانند دیو، هیکل بزرگ،
* غول بیابان: = * غول بیابانی
* غول بیابانی:
غولی که گمان میرود در بیابان باشد: حذر از پیروی نفس که در راه خدای / مردمافکنتر از این غول بیابانی نیست (سعدی۲: ۶۳۶)،
[عامیانه، مجاز] = * غول بیشاخودُم
* غول بیشاخودُم: [عامیانه، مجاز] شخص درشت، بدقواره، و زشت،
جایی که برای گاووگوسفند در کوه یا صحرا درست کنند، آغل، غار: گاهی چو گوسفندان در غول جای من / گاهی چو غول گرد بیابان دواندوان (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۹)،
لغت نامه دهخدا
غول. [غ َ] (اِخ) نام کوهی. (منتهی الارب). در شعر لبید که گوید:
عفت الدیار محلها فمقامها
بمنی تأبد غولها فرجامها.
غول و رجام را دو کوه دانسته اند. (از معجم البلدان). || و بعضی گویند: غول آبی معروف متعلق به ضباب در درون طنحفه است که نخل دارد. اصمعی بنقل از عامری آرد: غول وخصافه هر دو از آن ضباب اند. اما غول وادیی است در کوهی که آن را «انسان » نامند، و انسان آبی در پایین کوه و این کوه به همان نام خوانده شده است، در وادی غول درختان خرما و چشمه هاست، و اما خصافه آبی از آن «ضباب » است و درختان خرمای بسیار دارد. در کتاب اصمعی آمده: غول کوهی است متعلق به «ضباب » که برابر آبی قرار دارد و این کوه را هضب غول نامند و در غول جنگی روی داد، و در آن «ضبه » بر بنی کلاب پیروز شدند. (از معجم البلدان).
غول. (اِخ) نام زنی جادوگر. اسفندیار در خوان چهارم از هفت خوانی که از راه روئین دژ دید بکشته است:
ورا [زن جادو را] غول خوانند شاها بنام
بروز جوانی مشو پیش دام.
فردوسی.
غول. (پسوند) (مزید مؤخر امکنه) درآخر اسامی امکنه آید چون: شرمغول، زاغول و فرغول.
خیالی
خیالی. [خ َ] (اِخ) احمدبن موسی بن شمس الدین شهیربه خیالی از عالمان و زاهدان بود که مبانی علوم را بنزد پدر آموخت وسپس به حوزه ٔ مولانا خضر بیک در بروسا درآمد بعد قصد حج کرد و عازم مکه شد. سلطان محمدخان چون او را راهی حج دید به دستیار و معید او دستور داد که تدریس او را ادامه دهد تا او از سفر حج باز گردد و درس او تعطیل نشود. خیالی بهنگام بازگشت دوباره بدرس دادن پرداخت ولی دیگر عمری نکرد و بعد از دو سالی درگذشت. او راست: 1- حاشیه ای بر شرح السعد بر عقائد نسفیه که چندین بار بچاپ رسیده است. 2- شرحی بر قصیده ٔ نونیه ٔ خضربیک که معلوم نیست بچاپ رسیده است یا نه. (از معجم المطبوعات).
معادل ابجد
1975